فاراکست، انتشار ماهانه از وبسایت فارانیوم و پلتفرم های معتبر پادگیر
0

این زندگیِ شماست!

تصمیم گیرنده‌ی نهایی، شما هستید!

این را هیچ‌وقت فراموش نکنید: تنها کسی که قرار است با مشقت‌های مسیر تحصیل و شغلش دست و پنجه نرم کند شخص شما هستید!

شب‌بیداری‌هایی که برای درس خواندن یا کارتان باید تحمل کنید و یا تک تک چالش‌هایی که در مسیرتان رخ خواهد داد را کس دیگری به‌جز شما نمی تواند مدیریت کند و حتی خیلی وقت‌ها همان اطرافیانی که ممکن است امروز شما را به سمت یک رشته یا شغل خاص هل بدهند از دادن ساده‌ترین کمک‌ها هم به شما امتناع می کنند پس بهتر است همزمان با اینکه نظر عزیزان‌تان و کسانی که آنها را در زندگی قبول دارید جویا می شوید، مواظب باشید که مسئولیت نهایی این تصمیم، هرچه که باشد، با شخص شماست و نه کس دیگری.

شغل مورد علاقه یک خواسته‌ی جدید است. در گذشته کسی به این توجه نمی‌کرد که در عین حال که از شغلش «درآمد خوبی» به دست می­‌آورد، به آن «علاقه» هم داشته باشد. اما در روزگار فعلی، توقع من و شما از شغل‌مان به مراتب بیشتر از قبل شده است. ما توقع این را داریم که همزمان با اینکه یک شغل پردرآمد داریم از آن لذت هم ببریم و همینطور در کنار همه‌ی این ویژگی‌ها به دنبال معنادار بودن آن هم هستیم و توقع داریم که شغل‌مان به زندگی‌مان معنای جدیدی هم بدهد.

خوشبختانه ما در عصری زندگی می­کنیم که تنوع کارهایی که می­توانیم انجام دهیم به حدی زیاد است که خواستن و داشتنِ شغل مورد علاقه یک خواسته‌ی به‌حق است.

برای داشتن یک شغل رضایت‌بخش لازم است که یک سری مهارت‌ها را کسب کنیم و در آن­ها خبره شویم که به‌مرور در مورد این مهارت‌ها صحبت خواهیم کرد.

کاملا ممکن است شما، هم از مهارت‌های لازم برای یک شغل بهره­‌مند باشید و هم در مورد فرصت­‌های موجود اطلاعات کافی و گسترده داشته باشید. اما چون نمی‌دانید که چه می‌خواهید و چرا آن را می‌خواهید، تلاش­‌هایتان در این مسیر به بن‌بست می‌رسد.

به عبارتی وقتی هدف مشخص و منسجمی نداشته باشید، معمولا تلاش‌هایتان اثربخشی لازم را نخواهد داشت.

مراقب «اسطوره‌ی رسالت» باشید. این موضوع یکی از معضلات بزرگی است که بسیاری از ما با آن دست و پنجه نرم می کنیم و مانع از تجربه­‌ی واقعی زندگی و کار می شود. اما چرا؟

این ایده که همه­‌ی ما در زندگی، یک رسالت شخصی داریم که باید به انجام برسانیم و اگر در راستای رسالت‌مان نباشد، بیهوده زنده بوده­‌ایم، منشأ دینی دارد و بخش بزرگی از مسیحیت کاتولیک بر پایه‌ی آن استوار است. به این صورت که کشیش­‌های کلیسا خودشان را برگزیده­‌ی خدا می‌دانستند و معتقد بودند که با داشتن این شغل رسالت مهمی بر عهده دارند و باید مردم را به راه راست و رستگاری رهنمون شوند.

بعد از کشیش‌های کلیسا، هنرمندان هم به این گروه پیوستند. به عنوان مثال میکل آنژ که بزرگترین هنرمند دوران رنسانس بود، اعتقاد داشت که روحش او را ملزم به این میکند که مجسمه­‌های مرمری درست کند و بر سقف کلیساها نقاشی بکشد.

شنیدن چنین ماجراهایی باعث شده است تا ما به دنبال آن رسالت بزرگی باشیم که باید در زندگی انجام دهیم. ما دوست داریم کار بزرگ و مهمی انجام دهیم و در غیر این صورت، به‌ هیچ‌‌ عنوان از شغل خود رضایت نخواهیم داشت. به همین خاطر است که وقتی هنوز در زندگی‌مان مسیر خاصی نداریم، نه‌تنها هراسان می‌شویم، بلکه روحیه خود را می‌بازیم و فکر می‌کنیم که ما محکوم هستیم تا یک زندگی پیش‌ پا افتاده و یک شغل بی‌اهمیت داشته باشیم.

بدتر از همه، این است که فکر می‌کنیم همه‌ی انسان‌ها باید در مدت زمان کوتاهی مسیر زندگی خود را مشخص کنند.

گواه این مسئله هم این سوال مزخرف‌مان از بچه‌­هاست که می‌پرسیم وقتی بزرگ شدی می‌خواهی چه‌کاره شوی؟ و وقتی هم که جوابی برای آن ندارند، ممکن است در دلمان برایشان متاسف شویم!

این سوال و انتظار از یک کودک شش ساله که چه شغلی می­‌خواهد انتخاب کند، ریشه در این تفکر دارد که ما معتقدیم انسان «به صورت غریزی» شغل مورد علاقه‌اش و کاری که باید به آن مشغول شود به او الهام می‌­شود!

غافل از اینکه ندانستن جواب این سوال و عدم شناخت کافی استعدادها و بازار کار و… کاملاً طبیعی است و نباید به خاطر آن خودمان یا کسی را سرزنش کنیم؛ هرچند که یافتن جواب سوالات و استعدادهایمان مسئولیتی است که بر عهده‌ی خودمان است و قرار نیست مدرسه و دانشگاه به ما یاد بدهند.

 

میزون باشین و موفق 🌱

محمد حسام سوف باف سرجمعی، سید مجتبی سیدمحسنی
گروه مشاوره تحصیلی فارانیوم❤️

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *